متن آهنگ
ای بیخبر از حال بیمارم رفتی و خود را به که بسپارم
باور نکردی حرف قلبم را آرام جانم دوست دارم
دردت به قلب و روح و جانم زد عشقت فقط زخم زبانم زد
جانم تو بودی زندگی برد آخر تو را برد و به جانم زد
جانم تو بودی زندگی برد آخر تو را برد و به جانم زد
تو رفتی که شد روزگارم سیاه
منم آن که ماند منتظر چشم به راه
چه ماند از دلم غیر از این اشک و آه
دگر بیش از این را تو از من مخواه
تو رفتی که شد روزگارم سیاه
دﮔر بیش از این را تو از من مخواه
چه ماند از دلم غیر از این اشک و آه
دگر بیش از این را تو از من مخواه
زمانمان به سر رسیده دل بی تو روز خوش ندیده
تو مو سیاه رو سفید من باش من رو سیاه مو سفید
تو رفتی که شد روزگارم سیاه
منم آن که ماند منتظر چشم به راه
چه ماند از دلم غیر از این اشک و آه
دﮔر بیش از این را تو از من مخواه
تو رفتی که شد روزگارم سیاه
دگر بیش از این را تو از من مخواه
چه ماند از دلم غیر از این اشک و آه
دﮔر بیش از این را تو از من مخواه
نظرات
0